علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

ما و علی آقامون:)

پسر طلا دوووووست داااااارم

سلام عشقم...خوبی پسرکم؟...عزیز دلم چند روزی نتونستم بیام از روزای با تو بودن بنویسم...خدای بزرگ رو سپاسگزارم ک تو رو ب من و بابایی بخشید...خداااایا شکــــــــرت...علی جونم از چند روز پیش چهار دست و پا میری و منو بابایی دل تو دلمون نیست ک زودتر راه بیفتی و تا تا کنی!!!...راستی پسرم دیروز عمو از کربلا اومد و خیلی از اونجا تعریف میکرد..مامانی و بابایی هم حسابی قند تو دلشون اب شد و از خدا خواستیم ک سه تاییمون رو کربلایی کنه...ان شاءالله...عمو زحمت کشیده و ی بلوز خوشکل برا پسر گلم اورده..دستش درد نکنه...دیشبم ک خونه بابابزرگ ولیمه کربلایی برگزار شد...البته شما کسل بودی...از همه هم غریبی میکردی...دیروز صبح هم مامانی رفت برا شما ی بافت خردلی خوشکل خ...
13 آذر 1394

خدا رو شکر

سلام بلبل مامان...خدا رو هزاران بار شکر ک باز سرم منت گذاشت و بهم زندگی عطا کرد تا امروزم شاهد خنده هات باشم...فسقلیه مامان همخ این روزا منتظریم تا شما لطف کنی و دندون دربیاری!!!ولی شما انگار یادت رفته باید دندونم دربیاری آخه اثری از دندون در لثه های مبارکتون وجود نداره!!...ولی ب جاش جدیدا یاد گرفتی دست میگیری ب مبل و دیوار و پله و پامیشی...بغل مبل ک دو سه قدمی هم راه میری!!...تازه خیلی هم جیغ جیغو شدی!!..دیگه جونم بگه برات فعلا مطلب دیگه ای نیست...فعلا خدانگهدارت پسر طلاااااا...بوووس
4 آذر 1394

امشب دلم گرفته

سلام عزیز دل مادر...امشب حالم خوش نیست...خاله فاطمه(خانم دوست بابایی) به مامانی اس داد ک شوهرخالش فوت شده...خیــــــلــــــی ناراحت شدم...آخه شوهر خالش جوون بوده...سی سالش بوده فقط...ی دختر یک ساله و ی پسر شش ساله هم داشته...بابایی هم خیلی ناراحت شد با اینکه هیچ کدوممون ندیدیم این بنده خدا رو....پسر گلم مرگ حقه ولی واقعا بعضی وقتا ادم نمیفهمه حکمت خدا رو...کاش اونقده بصیرت داشتیم حکمت خدا رو میفهمیدیم....ای خداااا....علی کوچولوی مامان چ ناز خوابیدی عشقم...ببخشید ک مامانی امشب برات درست و حسابی لالایی نخوند...شبت قشنگ پسرم...در پناه خدا باشی همیشه ان شاءالله...راستی پسرم عمو داره میره ک اربعین کربلا باشه...خوش ب سعادتش...ان شاءالله صحیح و سالم...
2 آذر 1394
1